چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا

ساخت وبلاگ
برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
ادامه مطلب
چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 170 تاريخ : دوشنبه 27 خرداد 1398 ساعت: 20:20

هوس داشتن یه گوشواره ی کوچولو با طرح گل، که وسطش ترجیحا نگین صورتی داشته باشه و با گردنیم ست بشه، داره منو میکشه. پارسال، گردنی قلبی شکلم، خیلی اتفاقی با گوشواره ی قلبی شکلم ست شد. جفتشون هدیه بودن. چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 167 تاريخ : پنجشنبه 23 خرداد 1398 ساعت: 13:22

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
ادامه مطلب
چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 170 تاريخ : پنجشنبه 23 خرداد 1398 ساعت: 13:22

امشب شب خیلی مهمیه. من و آقای محترم کل امسال رو منتظر امشب بودیم تا دعا کنیم. اگر سال های قبل به این اعتقاد داشتم که شب سال نو سرنوشتم ساخته میشه، حدود یک سالی هست که نظرم عوض شده. در این شب عزیر از خ چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 159 تاريخ : پنجشنبه 23 خرداد 1398 ساعت: 13:22

مامان از کار کشاورزی خیلی خسته بود. گفت میخواد بدون سحری روزه بگیره. من عزمم رو جزم کردم فردا روزه بگیرم. اما دلم برنج و غذای سنگین نمیخواست. بنابراین دو تا لقمه نون پنیر درست کردم و خوردم. بعدشم یه چ چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 143 تاريخ : پنجشنبه 23 خرداد 1398 ساعت: 13:22

امروز بدون اینکه به کسی بگم دفترچه م رو برداشتم رفتم دکتر.

بگذریم از اینکه مامان و داداش وقتی فهمیدن با دهن روزه سه تا امپول زدم چه قشقرقی به پا کردن.

امپول مسکن، امپول شل کننده عضلات، امپول ویتامین.

برگشتنی واسه خودم آش خریدم که التیامی باشه بر گردن شکسته م!

"به یه اتفاق خوب نیازمندیم برای رخ دادن"


+قضیه ی این نجفی واقعا بهمم ریخته :(

چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 165 تاريخ : پنجشنبه 23 خرداد 1398 ساعت: 13:22

امروز که دیدم حالم خوب شده، دست به کار شدم حلوا پختم و غروب که برادرم میخواست بره دنبال مادرم، همراهش رفتم روستا و خیرات دادم. چند تا پیش دستی وی آی پی هم کنار گذاشته بودم که اگه اقوام نزدیک اومده باش چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 162 تاريخ : پنجشنبه 23 خرداد 1398 ساعت: 13:22

همونطور که همدم روزهای نوجوانیم جودی ابوت بود

همدم روزهای جوانیم آنه شرلی و هایدی؛

هیچ وقت فراموش نمی کنم که همدم روزهای پیر دختریم امیلی بوده.


+آه خدایا. اصلا درک نمیکنم چرا اینقدر غمگینم.

+امیدوارم پنج سال آینده به اندوه این روزا بخندم.


چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 193 تاريخ : پنجشنبه 23 خرداد 1398 ساعت: 13:22

+ فکر میکنم سال 87-88 بود که تو رمان زنان کوچک خوندم که شخصیت های داستان به هم قول دادن که تو یه برگه بنویسن که 10 سال آینده می خوان چی بشن، و بعد ده سال آینده به این برگه نگاه کنن ببینن به چیزایی که چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 170 تاريخ : پنجشنبه 23 خرداد 1398 ساعت: 13:22

از ساعت یک تو جامم که بخوابم؛ زهی خیال باطل.یکشنبه با برادرم عازم کاشان و تهران هستیم که مصاحبه دکتراشو بده. اصرار داشت که منم برم سمنان مصاحبه بدم که از ترس اینکه قبول بشم نرفتم. وقتی بچه بودم؛ سوم چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 150 تاريخ : پنجشنبه 23 خرداد 1398 ساعت: 13:22

گاهی هم کارهای نابخردانه زیاد می کنم.

مثل امروز که ورداشتم پول لیزر این ماهمو دادم مانتو خریدم!

و نمیدونمم که چرا این رنگو ورداشتم :||

آقای محترم با لحن اینکه دلم نشکنه گفت قشنگه... ولی خب دیگه، با توجه به پولی که خورد باعث تاسفه این انتخابم :))

موقع خریدنش هی با خودم تکرار کردم تا به کی رنگ های تکراری،

این شد که یه مانتوی گلبهی با توپ توپای سفید برداشتم!

خدای من. من تا حالا تو عمرم مانتوی گلبهی اونم اینقدر روشن نپوشیدم..

این چه کاری بود کردم :))

چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا...
ما را در سایت چشامو ببندم و 5 سال دیگه رو تصور کنم مثلا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : inthemoon1 بازدید : 132 تاريخ : پنجشنبه 23 خرداد 1398 ساعت: 13:22